دختر مزرعه دار نامادری هوس یک سواری وحشیانه دارد، اما هشدار پدر ناتنی اش منعکس می شود. او بی تفاوت، خوبی تراشیده اش را در زمین به رخ می کشد و یک دوچرخه سوار را اغوا می کند. در میان هیجانات روستایی، او با چهره و الاغ لعنتی شده است، ناله های وجدی او از طریق گندم خش خش می پیچد.