ویکتور هوگو، یک گل میخ خالکوبی شده، تعطیلات خود را با لذت بردن از پسر عمویش، لونا رئال، می گذراند. برخورد پرشور آنها در مکان های مختلف رخ می دهد، شیمی خام و خواسته های سیری ناپذیر آنها را به نمایش می گذارد. از آماتور گرفته تا هاردکور، یک سواری وحشیانه بود که ارزش هر لحظه را داشت.